پست8

ساخت وبلاگ
نمیدون چرا این چند روز عصبی شدم دوستام میگن از مانیا وا گرفتم نمیدون چرا همش میخوام سر یکی دادبزنم عصبانیتم رو سر همه خالی کنم

شاید به خاطر شروع مدارسه شاید به خاطر محرم نمیدونم ولی نمیزارم ادامه پیدا کنه ام دیشب یه نفرو دیدم هرچند از دور ولی واقعا از عکس العملم بعد از دیدن اون شخص تعجب کردم خیلیم تعجب کردم که حالا بماند کی بود از شیطونی این چند روز بگم

ده تا کیلید از تابلو برق های مدرسه پایینه نمیدونم چرا کسی نفهمیده واینم نمیدونم که چرا کسی نیومده سراغش تا زه میخوایم طی یه عملیات دیگه با دوستان بقیشم بزنم پایین ببینم چی میشه چشمتون روز بد نبینه دیروز من وفاطمه ومانیا (مریممون رفته یه مدرسه دیگه )مثل همیشه رفتیم طبقه پایین تاریک بود یعنی کسی نبود وارد نماز خونه شدیمو عملیات شیطونی وخراب کاری رو شروع کردیم مانیا رحل هارو می چیند منم این دستگاه های بوخوره توش دود درمیاد اسمشو نمیدونم اوردم دونه دونه گذاشتم پایین فاطمم مشغول بود که مانیای دست پاچلفتی رفت از تو کمبد جارو برقی رو بیاره که وسط نماز خونه که رسید در جارو برقی باز شد ویه کم ازخاکاش ریخت روی فرش دیگه من که از ترس وخنده بی حس بودم مانیا درشو بستو الفرار من بده فاطی بدو مانی بدو بعدم خیلی نامحسوس از دوربینا عبور کردیم ورفتیم داخل کلاس هامون من که خیلی ترسیده بودم ولی جالب اینجا بود که زنگ نماز نماز خونه تمیز تمیز بود ولی بازم من ترسیدما چون یه روز مچمونو گرفته بودن رفته بودیم به بهونه اتاق نور کیلید گرفته بودیم از اونجا به ازمایشگاه راه داره داشتیم ازمایش میکردیم واسیدو با ریکا واین چیزا قاطی میکردیم که دیدیم صدا میاد درو یادمون رفته بود قف کنیم معاونمون به همراه چهارتا از خودش شیرانا داشتن میومدن سریع با اخرین سرعت وارد اتاق نور شدیم ولی دیدن که داریم از ازمایشگاه میام الکی گفتیم که رفته بودیم سربند بیاریم ودیگه دنبالشو نگرفتیم

اخ واقعا نوشتم حالم خیلی خوب شد

پست4...
ما را در سایت پست4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ysamankhnoomi بازدید : 110 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 8:19